تلخ آنکه سرود سلام فرمانده که مدافعان، آن را یوم الله خواندند و با افتخار از حضور در آن گردن برافراشتند، درست زمانی اتفاق افتاد که آبادان از فاجعه متروپل خون گریه می کرد...آبادانی که هنوز هم از زیر خاک آن، جنازه بیرون می کشند! نمایش آزادی در غالب سلام فرمانده، فرمولی بود که نویسندگانِ آن تصور می کردند، میتواند خلا ریزشهای حداکثری را پر کند، غافل از آنکه دارند آب در هاون می کوبند! بی شک سیستمی که پشت اجرای اینگونه نمایشهاست دارای قدرت و ثروت است اما آیا این سرمایه ریزی ملی در این مسیر تاکنون بازدهی داشته و ممبعد خواهد داشت؟ آیا چنین حرکت هایی بر کاهش شدید باور عمومی به مهدویت در جامعه اثر دارد و تغییری ایجاد می کند؟آیا حمایت تریبون های رسمی نامحبوب از آن فایده ای دارد؟ آیا این حجم گسترده از تبلیغات سراسری نتیجه معکوس نخواهد داشت؟ پاسخ سکوتی تلخ است...
ورزشگاه برای خواص بلامانع است!
محتوای شعر شاعر لنگرودی که به سلام فرمانده معروف شد نه تنها وحدت ملت را نتوانست تقویت کند بلکه در میان امت نیز منتقدانی داشت. عدهای معترض بودند که نه نام ایران در شعر به چشم میخورد و نه از بنیانگذار انقلاب سخنی به میان آمده، شکافی که مدتی است میتوان آن را حس کرد. اما نکتهای دیگر که سبب خشم مردم ایران شد تجمع مختلط زنان و مردانی بود که برای این نمایش به ورزشگاه رفتند؛ اشاره میکنیم ورزشگاه همان مکانی است که چندی پیش به صورت زنان ایرانی برای تماشای فوتبال گازاشکآور زده بودند! ورزشگاه همان مکانی است که به بهانه حضرات، در هیچ کجای ایران از جمله تهران، زیرساختهای لازم برای حضور زنان از قبیل ورودیهای جداگانه، آبخوری و سرویس بهداشتی مستقل و ... را ندارد!
سلامفرمانده بیشک میتوانست یک اهرم برای رشد جایگاه تفکر سازنده آن باشد ولی ترکشهایی داشت که به جان لجستیک این پدافند فرهنگی نشست و آفندِ آنها را خنثی کرد...
اما تاریخ پیرامون این جشن حاکمیتی بر خرابه های سوگ ملی، رنج معیشتی و دردی که سال هاست روان مردم را چنگ میزند، چه خواهد گفت و نسل غیورِ جامانده را برای آیندگان چگونه تصویر خواهد کرد؟ ...
ویدیو:
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک